همان خادمان بیادعا و خاموش، به پاک نگهداشتن شهر دلسپردهاند و عزت و شرف خود را در دستان پینهبستهشان میدانند که با رنج و کار به دست میآید.
کار پاکبانان سخت و طاقتفرساست همه این را میدانند و میگویند اما تا در کنارشان نباشی و نبینی معنایش را نمیدانی که این سختی چیست! تا یک زمستان سرد از خانهی گرمت بیرون نیایی و جارو کشیدن کنار خیابان را نبینی این سختی را درک نمیکنی.
اگر دم دمای صبح که سرما استخوان را میسوزاند با آنها در کنار پیت حلبی که تکههای چوب در آن شناور است ننشینی و جرقههای آتش به سر و رؤیت نپرد؛ عمق این کار طاقتفرسا را درک نمیکنی که چگونه نارنجی پوشان این شهر شب را به صبح میرسانند تا من و تو روز بهتری را آغاز کنیم شاید فیلم و قصه و نوشته گوشهای از زندگی این انسانهای شریف را بازگوید اما دریچه دوربین و جوهر قلمها هم راهی به عمق جان آنها ندارند هیچیک از ما نمیدانیم هنگام زدودن زباله از خیابان در دل آن نارنجیپوش چه میگذرد.
هیچیک از ما نمیدانیم در سرش چه غوغایی است درست هماندم که بیش از طلوع خورشید هر یک از ما برای آیندهی خود برنامهریزی میکنیم او در همان حال راه من و تو را با جارویش پاک میکند گویا این انسانهای شریف و مهربان در هیاهوی محلههای امروزی همان خلقوخوی دیرین را در سر و دل حفظ کرده و حافظ جان و مال مردم هستند بعضی وقتها با خودم فکر میکنم انگار اینان کمتر از مال دنیا بهره دارند دلشان دریایی است در اثر این کار جاروی جادویی دلشان را از زنگارهای دنیا پاککرده است؛ مثل پاکبانان شهرمان ساری.
در برابر اینهمه بزرگمنشی و کرامت کلمات هم کوچک به نظرمی آیند انگار با کلمات هم نمیتوان این صفا و صمیمیت و انسانیت را توصیف کرد و این خاطر است که خیلیها میگویند که از بعضی کارها فقط نزد خدا است و بس.
لااقل با قرار دادن زباله در جای خودش کمی هوایشان را داشته باشیم
Friday, 27 June , 2025