به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «بلاغ» به نقل از نوید شاهد؛ شهید «قربانعلی شیخ خیریان» اسفند ۱۳۳۶ در یکی از روستا‌های توابع نوشهر بدنیا اومد. سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شد، خار چشم منافقین در جنگل و ضدانقلاب‌ها در شهر بود. از فرماندهان آموزش‌نظامی لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود. حین آموزش دستش قطع شد. اما باز مانع جبهه رفتنش نشد. در عملیات کربلای ۱، با ۲۵ آرپی‌جی، ۲۵ سنگر عراقی و تانک دشمن را منهدم کرد و مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت. بعد از ۴۰ ماه حضور در جبهه‌ها بالاخره قربانعلی در تاریخ سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵، در مهران به شهادت رسید. فرازی از وصیت نامه شهید «قربانعلی شیخ خیریان» از خواهرانم می‌خواهم که با حجاب و نجابت خاص خود حرکت انقلاب را توفنده‌تر و سرعت بیشتر ببخشند و، چون فاطمه و زینب (س) اسلام را احیاء کنند و آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهند و قوت قلب مردان در طول راه باشند و از صحنه کنار نروند در اجتماع اسلامی و انقلابی زن می‌تواند نقش تعیین کننده داشته باشد پس به اهمیت و ارزش خود پی ببرید و با تهذیب قوه نفسیه باعث سرافرازی و پیروزی اسلام شوید و مواظب باشید که خدای ناکرده از این همه عظمت تزلزل نکنید و دستخوش و بازیچه بد سیرتان و شیاطین نشوید. در پایان از همه دوستان و آشنایان که از دور و نزدیک با من برخورد داشتند تشکر می‌کنم و توفیق و سلامت شما را از خداوند منان خواهانم و اگر کسی از شما از من برخورد و حرکت بدی به یاد دارد به بزرگی خودتان مرا ببخشید. اگر انحرافی از من دیدید برایم دعا و طلب مغفرت کنید. تا شاید مورد بخشش خداوند قرار گیرم و بخصوص از خانواده‌های شهدا و معلولین و خانواده‌های مفقودین داده می‌خواهم که برایم دعا کنند و طلب مغفرت نمایند، چون شما نزد خدا و معصومین عزیزید و دعایتان مستجاب می‌شود و از همه اقوام می‌خواهم که به جای گریه و حسرت بیشتر به راهی که بودم فکر کنید و بدانید که این راه را خود انتخاب کردم و خدا را شکر می‌کنم که فردی فاسد و بی روح نبودم و باعث شرمندگی اقوام نشدم و اگر رضایت مرا می‌خواهید از شما می‌خواهم که بیشتر در جهت انقلاب قرار بگیرید و امام عزیز را خوب بشناسید و برای رضای خدا قدم بردارید و در همه حال با خدا باشید که من خیلی خشنود می‌شوم و همیشه با شما هستم. وصیت به پسرانم و دخترم مرضیه عزیزان شما را خیلی دوست می‌داشتم آنقدر دوست داشتم که نمی‌دانستم چطور ابراز کنم. اصولاً من هر کس از دوستان فامیل‌ها و خانواده را دوست می‌داشتم کمتر ابراز می‌کردم و هیچ کس را بد نمی‌دیدم همه برایم خوب و زیبا بودند بخصوص شما که سرمایه و سود زندگی من بودید نعمت بزرگ خدا برای من بودید. چون فرزند من بودید همه کس را دوست می‌داشتم، چون که مخلوق خدا و فرزند آدم بودند، اما از اعمال و نافرمانی بعضی رنج می‌برم پسرانم این طور عادت کرده بودم. میثم، مسلم و محسن عزیزم! شما بزرگ می‌شوید اگر خدا بخواهد با من آشنا می‌شوید. دخترم مرضیه جان تو نیز بزرگ می‌شوی؛ و آشنا، پس با من باشید. نگذارید تنها شوم. از مادر خود و از فامیل‌های خود از من بپرسید و عمل کنید. از شما می‌خواهم که همیشه خدا را به یاد داشته باشید و نعمت خدا را شکرگزار باشید و خیر و استقامت و تقوی را پیشه خود کنید و آن چیزی که خدا و پیغمبر حرام گرفته از آن دوری کنید و آن چیزی را که خدا دوست دارد دوست داشته باشید به مادرتان احترام و کمک کنید به خانواده‌های شهدا نزدیک شوید. به علم و تربیت اسلامی رو آورید قرآن را فراگیرید و زیاد بخوانید و امام را بشناسید و همیشه مواظب زبان و عمل خود باشید و همیشه زبانتان پشت دلتان باشد نه اینکه دل پشت زبان، نماز خود را سر وقت بخوانید و از شما می‌خواهم که افرادی موثر و مخلص برای جامعه اسلامی باشید و نهایت کوشش در این رابطه را داشته باشید و طوری زندگی کنید که مردم از دست و زبانتان در امان باشند و با فامیل‌ها جوش بخورید. فرزندانم! راز دار و خدا ترس باشید و دوراندیش و گشاده رو و وحدت کلمه داشته باشید. عاشق عدل و حقیقت و پاکباخته خاندان طهارت باشید آنچه در توان دارید به محرومان کمک کنید. امر به معروف و نهی از منکر کنید. از گذراندن وقت بیهوده دوری کنید. ورزش و کوهنوردی از نعمت‌های بزرگی است که به نحو احسن از آنها استفاده کنید تا هم جسم و روحتان سالم باشد و هم با تعقل خود به عظمت الهی پی ببرید که در این صورت من از شما راضی و روحم شاد خواهد بود در همه حال در سختی‌ها در حرکت‌ها با هم وحدت داشته باشید و با هم مهربان باشید و دست یکدیگر را بگیرید بخصوص مواظب خواهر خود باشید و با او آنچه خشنودی خداست رفتار کنید و هنگام شوهر کردن او را کمک و کنترل کنید و سعی کنید که با مهربانی برخورد کنید و رضایت آنها را جلب کنید و، چون من نمی‌توانم دین خود را نسبت به آنها ادا بکنم این امر مهم را به شما می‌سپارم و انجام آن را دارم. برای حفظ شعائر اسلامی و جهاد در راه خدا تا شهادت بروید که جهاد حیات و عزت جامعه و افتخار و سعادت شما و اگر یکی از شما خدای ناکرده نافرمانی خدا کنید و از مرز اسلام خارج شوید فرزند من نیستید و حق ندارید که بگوئید که از خانواده من هستید و حق استفاده از اموال من را ندارید و امیدوارم که فرزندان خوبی باشید و باعث شادمانی اسلام گردید. پسرانم! از شما می‌خواهم که آنچه از من شنیدید و می‌دانم احساس می‌کنید بصورت مجموعه و خاطره‌ای در آورده و در منزل از آن نگهداری کنید تا از آن بچه هایتان با خبر شوند تا در ادامه راه و حرکتشان کمک بکند. شما را به خدا می‌سپارم.‌ای نور چشمان من میثم جان، مسلم جان و محسن جان! و تو‌ای دختر مهربانم! با اینکه تو ۲۵ روزه بودی از تو جدا شدم، اما به بزرگی در نظرم مجسمی و آن نجابت تو مرا بخود می‌بالاند. موفق و خوشبخت باشی. نمی‌دانم چرا دلم نمی‌آید از شما ببرم و قلم و دفتر ببندم شاهد مهر پدری این است، اما چه کنم که می‌ترسم از قافله عقب بمانم. خداحافظ شما را در بغل گرفته و می‌بوسم. صحبتی با پدر و مادرم ای پدر و مادرم! شما که مرا بزرگ کرده‌اید و برای حفظ من از هیچ ایثاری دریغ نکرده‌اید من خود را مدیون و مرهون زحمت‌های شما می‌دانم و نمی‌توانم رابطه قلبی خود را با شما بیان کنم. می‌دانم در طول زندگی خود شما را بسیار رنج و آزار دادم چه با بودن و چه با رفتن خود همیشه و در همه حال مایه دردسر و شور دل شما بودم ولی می‌دانم شما مرا خیلی دوست دارید و علاقه‌مند هستید و راضی نیستید حتی کوچکترین صدمه‌ای به من برسد. این احساس شما را با پوست و استخوان خودم لمس می‌کنم و با وجود اینکه همه آزار‌ها که در حق شما کردم و دینی که نسبت به شما دارم و بار سنگینی که از خود برایتان گذاشتم از شما عذر و تقاضای رضایت دارم و امیدوارم که با بزرگی و لطف و صفا و مهربانی مرا ببخشید و اگر گاهی برخوردی و حرکتی داشتم مرا عفو کنید، چون نمی‌خواستم زیاد به من علاقه‌مند شوید و این برایتان سخت شود و اصولاً هیچگاه حاضر نبودم کسی مرا دوست داشته باشد و این دوستی و مهربانی جای حق را بگیرد و یا مرا متوجه چیز‌های دیگر بکند برایم زیاد غصه نخورید، همه ما امانتدار همدیگر هستیم و هرگز نباید یک انسان برای امانتی که پس داده است و چیز‌هایی که رفتنی است خودش را برنجاند. مگر شما به حسین (ع) و حق عشق نداشتید مگر شما سرنوشت فاطمه و زینب (س) و علی (ع) را نمی‌دانید، مگر شما سربلندی مرا نمی‌خواهید. پدر عزیزم، مادرم! بر این، چون روز روشن است حقیقت و رحمت خدا را می‌بینم اگر شما به جای من بودید کدام راه را انتخاب می‌کردید؟ دنیای پوچ و یا آخرت را. مسلماً به من حق می‌دهید. از شما راضی هستم و سعادت دنیا و آخرت شما را می‌خواهم. برایم زیاد نگریید و همه جا گریه نکنید و به حرف‌های دیگران توجه نکنید و به متکی و به فامیل‌ها و خواهرانم روحیه بدهید و امام حسین (ع) و زینب ۰ س) را الگوی خود قرار دهید؛ و به همسر و بچه هایم لطف دارید خیالم راحت است بیشتر مواظب باشید و آنها را نصیحت کنید و همسرم را تا زمانیکه در خانه من است مواظب باشید او را کمک کنید و اگر خواست برود او را آزاد بگذارید و مانع آن نشوید که او نیز حقی بزرگ بر گردنم دارد. از ننه بزرگوارم عذرخواهی می‌کنم و اگر او را آزار و اذیتی کردم مرا ببخشید و هم خواهرانم را به خدا می‌سپارم و اگر آزاری از من دیدند مرا ببخشیند و حلال کنند و همیشه در همه کار‌ها خدا را در نظر بگیرند و بعد از من بیشتر به خانه ما سربزنند و از برادر عزیزم علی می‌خواهم که مرا ببخشد و جای مرا به عنوان فردی که امام را دوست دارد پر کند و نگذارد جایم خالی شود و سعی کند بیشتر مطالعه و قرآن بخواند؛ و بیشتر درخانه باشید… صحبتی با برادران پاسدار و بسیجی‌ام ای عاشقان راه حسین (ع) و‌ای شیر مردان بیشه عشق و‌ای عارفان کوی یار و‌ای سربازان امام زمان (عج) و‌ای رهروان سوخته دل عاشق روح خدا، خمینی بت شکن و‌ای شب زنده داران جبهه توحید و زاهدان شب وای دمار گرفته از دشمن دون و‌ای عابدان پر ستیز حق‌ای تربیت شدگان در مکتب حسین (ع)‌ای حامیان محرومان و‌ای امید چشم مستضعفان بر خود ببالید که بخت یار شد و در عصری قرار گرفتید که انقلاب خونین به رهبری امام بزرگوار و عارف عاشق، پیروز شد؛ و شما لباس سبز و مقدس حسین (ع) و یارانش را پوشیده‌اید تا آنجا که امام شما را نور چشم خود می‌داند و بر بازوهایتان بوسه می‌زند چه سعادتی و چه سربلندی از این بالاتر. پس موقعیت خود را بسنجید و قدر این نعمت را بدانید و خود را از هر نظر آماده کنید تا همیشه بازوی پرتوان امام بمانید و حافظ انقلاب و ولایت فقیه باشید تا این انقلاب به دست صاحب اصلی خودش برسد؛ و مواظب باشید شهدا در میان شما برخواسته و به شما نگاه می‌کند و شما بودید که در زمان‌های تلخ با کمک مردم نیرو‌های نظامی و رهبری روحانیت معظم پشت دشمن را در کردستان و گنبد و در خوزستان و در شهر‌ها و کوه‌ها و جنگل‌ها لرزاندید و تمام گروه‌ها و فاسدین را به زباله دان تاریخ انداختید وحدت و تشکل و معنویت خود را حفظ کنید و در خودسازی و اخلاق خود همیشه کوشا باشید و بدانید که اگر نتواستید مردم را جذب کنید و بسیج بیست میلیونی را تحقق بخشید و دشمنی، دشمنان انقلاب را با خود بیشتر کنید، و استکبار را نسبت به خود راضی و امام زمان را نسبت به خود خشنود کنید، رسالت خود را انجام داده‌اید؛ و الا خود را سرزنش و نفرین کنید؛ و از همه برادرانم می‌خواهم که نسبت به خود مهربان و حس برادری و همکاری را در خود قوی کنید. وقت خود را بیهوده از کف ندهید. امیدوارم سربازان خوبی برای امام زمان (عج) باشید و در پایان از تک تک برادران پادگان حضرت علی اکبر (ع) تشکر می‌کنم و امیدوارم که بدی‌های مرا ببخشند و برای من طلب مغفرت کنید. انتهای خبر/

منبع خبر : بلاغ مازندران

** انتشار مطالب دیگر رسانه ها در این سایت صرفا جهت اطلاع پیدا کردن مخاطبان از اخبار منتشر شده در فضای مجازی است و رسانه نکته آنلاین، خبر ذیل را تایید یا رد نمی کند.