العالم – ایران
یادداشت مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل صرفاً یک تحلیل آکادمیک از واقعیتهای میدانی نیست، بلکه با مروری دقیق و کارشناسانه میتوان آن را در چارچوب جنگ ادراکی و عملیات روانی هدفمند ارزیابی کرد؛ بر این اساس میتوان توضیح داد که چگونه این یادداشت با اتکا بر سه تکنیک کلاسیک عملیات روانی، تلاش میکند تصویری خاص از موقعیت ایران و ضرورت تصمیمگیری فوری برای تهران بسازد و از این طریق پیوست رسانهای خود را در داخل ایران، با این عملیات هماهنگ ساخته و ادبیات لازم را در اختیار ایشان قرار دهد.ستون اول: زمانسازی ادراکی و القای اضطرار تصمیمبازسازی ادعای یادداشتدر ستون نخست، یادداشت INSS روایت خود را بر این پیشفرض استوار میکند که ایران به نقطهای رسیده که دیگر امکان تعویق تصمیمگیری راهبردی برایش وجود ندارد. به ادعای نویسنده، بنبست در پرونده هستهای، کاهش همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، توقف مذاکرات با آمریکا و افزایش تنشهای امنیتی منطقهای، همگی نشانههایی هستند که از نزدیک شدن ایران به «نقطه غیرقابل بازگشت» حکایت میکنند. در این چارچوب، گذر زمان نهتنها به سود ایران نیست، بلکه بهطور ساختاری علیه آن عمل میکند و هر روز تأخیر، هزینههای بیشتری بر تهران تحمیل خواهد کرد. پیام ضمنی این روایت آن است که حفظ وضعیت موجود دیگر ممکن نیست و ایران ناگزیر است در آیندهای نزدیک تصمیمی سرنوشتساز اتخاذ کند.
روش عملیات روانی: زمانسازی ادراکیدر این بخش، نویسنده بهروشنی از تکنیک زمانسازی ادراکی (Time Pressure Framing) بهره میگیرد؛ روشی شناختهشده در جنگ ادراکی که هدف آن القای این تصور است که زمان یک منبع کمیاب و خصمانه است، فرصتها در حال از دست رفتناند و تعلل مساوی با شکست یا تشدید ناخواسته خواهد بود. در این تکنیک، «زمان» بهعنوان یک عامل فعال و تهدیدآمیز وارد روایت میشود، بیآنکه توضیح داده شود این زیان دقیقاً از چه سازوکار عینی و غیرقابل بازگشتی ناشی میشود. نتیجه چنین چارچوببندیای، ایجاد اضطراب تصمیم در مخاطب و محدودسازی افق انتخابهای راهبردی است.نقد نظاممند: چرا این زمانسازی ادراکی درباره ایران شکست میخورد؟این زمانسازی ادراکی زمانی فرو میریزد که پرسش کلیدی مطرح شود: کدام مؤلفه واقعی نشان میدهد گذر زمان بهطور عینی و اجتنابناپذیر به زیان ایران است؟ یادداشت INSS پاسخی قانعکننده به این پرسش نمیدهد. اضطرار تصمیم، زمانی معنا دارد که یک بازیگر درگیر مصرف مستمر منابع حیاتی در میدان جنگ باشد. ایران در چنین وضعیتی قرار ندارد؛ نه درگیر جنگ مستقیم چندجبههای است و نه با فرسایش روزانه توان نظامی، انسانی و اقتصادی مواجه است. در مقابل، اسرائیل در وضعیتی قرار دارد که ناگزیر از مدیریت همزمان چند سطح تهدید، بسیج دائمی و فشار روانی و اجتماعی داخلی است. از این منظر، این اسرائیل است که بیش از ایران با مسئله زمان و فرسایش روبهروست.
از منظر بازدارندگی نیز فرض «زمان علیه ایران» نادرست است. ایران بهواسطه برخورداری از توان ضربه دوم معتبر، الزاماً نیازمند تصمیم فوری نیست. زمانی که یک بازیگر میداند در صورت تشدید میتواند هزینهای سنگین، دقیق و غیرقابل مهار بر طرف مقابل تحمیل کند، زمان به دشمن او تبدیل نمیشود، بلکه به ابزار مدیریت بحران بدل میگردد. تعویق تصمیم در چنین شرایطی نه نشانه ضعف، بلکه بخشی از راهبرد بازدارندگی فعال است.افزون بر این، ادعای کاهش ابزارهای ایران با واقعیت تحولات فناورانه و دیپلماتیک اخیر همخوانی ندارد. توسعه توانمندیهای فضایی، استقرار ماهوارههای پیشرفته با همکاری خارجی و تداوم مسیر فناوریهای راهبردی، نشاندهنده بازیگری است که در حال انباشت ظرفیت است، نه بازیگری که در گوشه رینگ تحت فشار زمان قرار گرفته باشد. در حوزه هستهای نیز تجاوز نظامی اسرائیل و ایالات متحده نهتنها ایران را به عقبنشینی وادار نکرده، بلکه آن را وارد سطح بالاتری از ابهام هستهای کرده است؛ وضعیتی که میتواند با گذر زمان، بازدارندگی ایران را تقویت کند. در نهایت، القای اضطرار تصمیم بدون وجود بحران داخلی عمیق فاقد معناست؛ بهویژه وقتی ایران برخلاف اسرائیل با موج مهاجرت معکوس و فرسایش جمعیتی مواجه نیست.ستون دوم: عدمتقارن گزینشی در تصویرسازی قدرت و ضعفبازسازی ادعای یادداشتدر ستون دوم، یادداشت INSS تصویری از موازنه قدرت ارائه میدهد که در آن ایران بهعنوان بازیگری تحت فشار، منزوی و در حال کاهش گزینهها ترسیم میشود، در حالی که اسرائیل و شرکای آن در موقعیتی مدیریتپذیر و مسلط قرار دارند.
در این روایت، ایران با فشار دیپلماتیک، بنبست هستهای، خطر تشدید نظامی و کاهش مشروعیت بینالمللی دستبهگریبان است، اما اسرائیل بهطور ضمنی بهعنوان بازیگری معرفی میشود که با اتکا به شبکه شرکا و ابزارهای مهار، قادر به کنترل بحران است.روش عملیات روانی: عدم تقارن گزینشیاینجا نویسنده از تکنیک عدمتقارن گزینشی (Selective Asymmetry Framing) بهره میگیرد؛ روشی که در آن آسیبپذیریها و فشارهای یک طرف بهصورت پررنگ و انباشته برجسته میشود، در حالی که فشارها و هزینههای طرف دیگر حذف یا به حاشیه رانده میشوند. نتیجه، خلق یک عدمتقارن مصنوعی است که الزاماً بازتاب واقعیت میدان نیست، بلکه محصول انتخاب آگاهانه متغیرهاست.نقد نظاممند: چرا تصویر عدم تقارن INSS مخدوش است؟این تصویر زمانی مخدوش میشود که کل میدان در نظر گرفته شود. نخستین خطای اساسی یادداشت، نادیدهگرفتن چندجبههای بودن فشار بر اسرائیل است. اسرائیل همزمان با تهدیدات نظامی مستقیم، فشارهای امنیتی مستمر، هزینههای بسیج دائمی و فرسایش روانی جامعه مواجه است؛ وضعیتی که بیشتر نشانه شکنندگی راهبردی است تا کنترل کامل بحران. بازیگری که در چند جبهه درگیر است، ذاتاً در معرض خطای محاسباتی و فرسایش قرار دارد.یادداشت همچنین بهطور کامل از پرداختن به ابعاد اجتماعی و جمعیتی موازنه قدرت اجتناب میکند. در حالی که ایران با بحران مهاجرت معکوس گسترده یا خروج ساختاری سرمایه انسانی مواجه نیست، اسرائیل با افزایش مهاجرت معکوس شهروندانی روبهروست که اغلب تابعیتهای دوم و سوم دارند. این متغیر مستقیماً بر تابآوری ملی و توان ادامه درگیری اثر میگذارد، اما در روایت INSS غایب است.
در حوزه نظامی نیز عدمتقارن صرفاً از زاویه پدافند و شبکه شرکا تعریف میشود و توان تهاجمی متقابل و راهبرد ضربه دوم ایران عمداً نادیده گرفته میشود. حال آنکه موازنه واقعی قدرت نه با توان دفع کامل حمله، بلکه با توان تحمیل هزینه پس از حمله سنجیده میشود. ایران با برخورداری از موشکهای دقیق و ظرفیت عبور از لایههای پدافندی، میتواند هزینههایی فراتر از ظرفیت جذب اسرائیل و حتی شرکایش تحمیل کند. در بعد اقتصادی نیز، اسرائیل بهمراتب بیش از ایران به محیط باثبات امنیتی، جریان سرمایه و اعتماد خارجی وابسته است؛ عاملی که تشدید و ناامنی مزمن آن را بهشدت آسیبپذیر میکند.ستون سوم: قفلکردن گزینهها و دوگانهسازی «تسلیم یا جنگ»بازسازی ادعای یادداشتدر ستون سوم، یادداشت INSS دامنه انتخابهای ایران را بهطور معناداری محدود میکند. ایران یا باید شروط سختگیرانه طرف مقابل، از جمله توقف کامل غنیسازی را بپذیرد، یا در صورت امتناع، ناگزیر وارد چرخه تشدید نظامی خواهد شد. وضعیتهای میانی مانند بازدارندگی فعال، ابهام راهبردی یا مدیریت بلندمدت تنش، یا ناپایدار معرفی میشوند یا اساساً از تحلیل حذف میگردند.روش عملیات روانی: قفل کردن گزینههااین بخش نمونه روشن استفاده از تکنیک قفلکردن گزینهها (Option Locking) است؛ روشی که با حذف آگاهانه مسیرهای میانی، تصمیمگیر را در برابر یک دوگانه افراطی قرار میدهد و فشار روانی او را به سمت گزینه مطلوب نویسنده هدایت میکند.
نقد نظاممند: چرا قفل کردن گزینهها در مورد ایران کارایی ندارد؟این دوگانهسازی با واقعیت رفتار راهبردی ایران همخوانی ندارد. تجربه نشان داده که وضعیتهای میانی نهتنها ممکن، بلکه پایدارند. ایران طی سالهای گذشته بارها بدون توافق جامع و بدون ورود به جنگ مستقیم، تعادل ناپایدار را مدیریت کرده است. راهبرد ایران مبتنی بر بازدارندگی غیرمتقارن و تنوع گزینههاست، نه انتخابهای صفر و یکی. در حوزه هستهای نیز ابهام هستهای، که یادداشت آن را نادیده میگیرد، یکی از شناختهشدهترین ابزارهای بازدارندگی است و تجاوز نظامی اخیر عملاً ایران را یک گام دیگر به این وضعیت نزدیکتر کرده است. در چنین شرایطی، جنگ نه ابزار مهار، بلکه بالقوه موتور رادیکالتر شدن رفتار ایران است. جنگ مجدد—برخلاف فرض یادداشت—لزومأ به عقبنشینی ایران منجر نمیشود، بلکه میتواند آن را به عبور از خطوطی سوق دهد که تاکنون عمداً از آنها اجتناب کرده است. دوگانهسازی «تسلیم یا جنگ» صرفاً کارکردی سیاسی دارد به این صورت که فشار تصمیم سازی از اسرائیل و شرکایش به ایران منتقل شود که در عمل راه به جایی نبرده است.
منبع خبر : شبکه العالم | https://fa.alalam.ir
** انتشار مطالب دیگر رسانه ها در این سایت صرفا جهت اطلاع پیدا کردن مخاطبان از اخبار منتشر شده در فضای مجازی است و رسانه نکته آنلاین، خبر ذیل را تایید یا رد نمی کند.






Tuesday, 30 December , 2025